چه مشکلی وجود دارد؟

بگذارید از اینجا شروع کنم: کاپیتالیسم هر روز قربانی می‌گیرد. منظورم کسانی نیست که از گشنگی یا از عوارض بیماری‌ها یا مشکلات قابل پیشگیری می‌میرند. منظورم میلیون‌ها انسانی است که در داخل می‌میرند تا راحت بهره‌کشی کنند. تا راحت پول بسازند و مصرف کنند. تا بخش متناسبی از سیستم سرمایه‌داری باشند.

تفاوت 1% سرمایه‌داران با 9% بعدی و این بخش با 90% باقی مانده، روز به روز زیادتر شده است. پول، پول ایجاد کرده. پول زیاد قدرت خریده. قدرت، با آموزش و بهره‌کشی و سرگرمی خود را تثبیت کرده و خودش را به عنوان یک سیستم منطقی (اگر نه تنها سیستم منطقی) جا زده است.

جمع کثیر مردم توسط رسانه مسخ شده‌اند تا تنها راه موفقیت را ثروت‌سازی و ثروت‌اندوزی بدانند و در راهش تلاش کنند. بخش بسیاری حتی نمی‌دانند که با ثروت بیشتر چه می‌خواهند بکنند. فقط می‌دانند که باید ثروت بیشتر به دست بیاورند و سپس بیشتر و راحت‌تر مصرف کنند. حالا مصرف می‌خواهد محتوای تلگرام و اینستاگرام باشد یا محصولات هایپرمارکت. مهم این است که بتوانند با آسایش مصرف کنند.

اگر ندانیم واقعاً چه می‌خواهیم، ما مسخ شده‌ایم.

ما چطور به مشکل دامن می‌زنیم؟

سؤال “چه می‌خواهم؟” پیش‌نیازهایی دارد؛ از جمله اینکه “من در واقعیت کیستم؟” نه در دنیا، بلکه در درجه‌ی اول برای خودم، در درجه‌ی دوم برای خانواده و نزدیکانم، در درجه‌ی سوم برای جامعه‌ی جهانی. باید با خود واقعیم کنار بیایم. پیش‌نیاز دوم اینکه “مطلوبیت من چیست؟ من در جهت چه مطلوبیت و ارزشی تلاش خواهم کرد؟” این سؤال، در شرایطی که اضطرار برای برون رفت از یک بدبختی تنها مطلوبیت ممکن نباشد، شاید در ذهن شکل بگیرد. ذهنی که انتخاب کرده به صورت خودآگاه جهتی جدید برای حرکت ایجاد کند.

متأسفانه نیمی از مردم جهان آنقدر در بدبختی فرو رفته‌اند که تنها مطلوبیتشان فرار از بدبختی است. بخش اعظم دیگر نیز مسخ شده‌ی لذات و مطلوبیاتی هستند که توسط رسانه هر روز در تبلیغات، موسیقی، فیلم، تلویزیون، فروشگاه‌ها، سایتها، محتوای آموزشی و سرگرمی به خوردشان داده شده است تا خودآگاه تصمیم نگیرند.

آدمهای باهوش مسخ شده هم از کودکی یاد می‌گیرند چطور چرخ سیستم سرمایه‌داری را بچرخانند. ثروت‌آفرینی هدفی اصیل و رؤیایی می‌شود که نویدبخش رفع مشکلات و آلام بشر است.

افراد با یادگیری از خود سرمایه‌داران، بسیار مطیعانه و در عین حال مفتخرانه مسیر کسب ثروت را پیش می‌گیرند. به این روش سرمایه‌ی بیشتری برای سرمایه‌داران بزرگتر ایجاد می‌شود. سرمایه‌داران متوسط، نقش کشیشان عصر تاریک اروپا پیش از رنسانس را بازی می‌کنند. با این تفاوت که غایت آمال و آرزوهایی که تبلیغشان می‌کنند، دست‌یافتنی‌تر می‌نماید. تعداد زیادی، درس می‌خوانند و تلاش می‌کنند تا بهتر روش پولدار شدن را یاد بگیرند.
برای موفقیت در مسلک جدید، فقط یک زبان را باید یاد داشت.
زبان پول.

ناانسانی سیستماتیک

این سیستمی است که ما در آن ناانسانی سیستماتیک را تجربه می‌کنیم و می‌آموزیم. نشانه‌ی ارزش کار ما پولی است که بابتش می‌توانیم بگیریم. کسی که ماشینی نخریده و خانه ندارد یا بی‌استعداد شمرده می‌شود یا باید جایی از کارش بلنگد. در هر حال آدم غیرثروتمند، آدم ارزشمند و موفقی نباید به حساب بیاید. کسی که ثروت ندارد، از جامعه هم حذف می‌شود، در تصمیم‌گیری‌ها، در تأثیرگذاری جمعی و حتی در زندگی فردی.
این ناانسانی سیستماتیک، روزی رفع خواهد شد.
ولی تنها زمانی که ما بدانیم،
کاپیتالیسم هر روز دارد قربانی می‌‌گیرد؛
و دغدغه‌ی جمعی ما این باشد که برای تغییرش کاری بکنیم.

1 دیدگاه دربارهٔ «ناانسانی سیستماتیک»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *